در خیابان به من گفت:
در این گرمای تابستان زیر چادر آب پز نمیشی؟
و بعد انگار کسی در گوشم گفت:
«...قل نار جهنم أشد حرّاً»
بگو که آتش جهنم بسیار سوزان تر است
این روزا احساس میکنم خیلی دلتنگی جوادم...
کنارت نیستم تا کمی ارومت کنم ولی
ازهمین فاصله دور دستانت رو میگیرم وهمراهتم
می فهمم بغضتو قورت میدی تا آغوشی باشی واسه آرامش من...
می فهمم که اگه فریادی هم از دلت بلند میشه به خاطر اینه که منو دوست داری...
مرد آرزوهای من غصه هاشو به روش نمیاره که بگه من محکمم و تکیه گاه تو توی روزهای سختم...
جوادم ارامش من دوست دارم همه چی رو به من بگی اخه من و تو بهم قول دادیم که در هر
شرایطی هیچی رو ازهم پنهان نکنیم. از همین فاصله دور دوست دارم